باز نمیگردی…
هواپیمای تو در برفها سقوط نکرد
و از صفحه هیچ راداری محو نشد
اما؛
آن غول سفید آهنی
تو را از اینجا برد،
و تو دیگر باز نمیگردی…
آن غول آهنی
که تو آنروز
با آن از اینجا رفتی
چند نفر را به مقصد رساند؟
چند نفر را دور کرد از هم؟
چند نفر را به هم نزدیک؟
15 ژانویه 2011 در 17:45
اگه اون غول سفید آهنی بوئینگ یا توپولوف بوده باشه که خدا همه سرنشینانشو با اولیا الله محشور بفرماید…
اما اگه کونکورد و فالکن و فرانس ایر و … باشه که خدا می دونه
************************************
😀
چند نفر را به مقصد رساند؟ نصف نصف افراد هواپیما را
چند نفر را دور کرد از هم؟ تو و او و آن دو نفر دیگر را…
چند نفر را به هم نزدیک؟ تو را به هیچ کس!اما او را به خدا 😀
چه شعرای نازی می گید هم مدرن هستن هم عشقولانه هم هواپیما دارن هم اروپایی هستن….
19 مارس 2011 در 09:50
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار